امروز برف می بارد. اگر این برف کمی زودتر باریده بود می توانست حال دلمان را خوب کند. اما خیلی دیر بارید. حالا می بارد بر اندوه هزاران خانواده و آشنایی که این روزها داغدارند. سردی که بر داغ ببارد، فقط جرقه می زند. داغ دلشان بیشتر می شود
ادامه ی شعری که دیروز نوشتم انگار برای همین سروده شده:
چرا نمی تواند برف؟
چرا نمی تواند برف
بر گذشته ببارد؟
چرا نمی تواند برف
این خیابان را ورق بزند؟
چرا، چه طور، چگونه سفر کنم؟
تو مرده ای
و فاصله ات از تمام شهرها یکی ست.
گروس عبدالملکیان
سه گانه ی خاور میانه
تواند ,نمی ,داغ ,ی ,بارد ,برف ,نمی تواند ,می بارد ,ببارد؟چرا نمی ,گذشته ببارد؟چرا ,تواند برفبر
درباره این سایت